نقش امیررضا دلاوری در یاغی نکات و راهنما
نقش امیررضا دلاوری در یاغی نکات و راهنما
Blog Article
همو در همانجا مینویسد: «نولدکه اول کسی است که توجه را نسبت به این افسانه جلب کردهاست. در سال ۱۳۶۹، معاون اول رئیسجمهور دستور داد که در هفتهٔ عزای عمومی که به مناسب اولین سالگرد ارتحال روحالله موسوی خمینی، بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، برگزار شده بود، پرچم رسمی کشور به صورت نیمهافراشته در آید. او به حقوق برابر زنان و مردان باور داشت و در عصر ناصرالدین شاه، رسالهای در باب سبک زندگی شهوتگرایانه نگاشت. میلهٔ پرچم، به رنگ اکلیل نقره و قطر آن دو تا چهار سانتیمتر و درازای آن، سه برابر عرض پرچم میباشد. در ابتدا خوانین کلاه سفید رنگ خسروی بسر میگذاشتند اما بعد از اینکه رضا شاه آنان را تخت قاپو (یکجانشین) کرد، آنان را از پوشیدنِ لباس بختیاری نیز منع کرد، به همین دلیل به مرور زمان کلاه سفید جای خود را به کلاه سیاهِ مردم عادی داد. چنین اسرافکاریهایی به همراه جنگهایی که انجام داد، مازادی را که از زمان ژوستین دوم در خزانه باقی مانده بود، از بین برد. شهربراز به سمت شام حرکت کرد و شاهین راه میانرودان شمالی، ارمنستان، گرجستان، آسیای صغیر مرکزی و غربی و خود قسطنطنیه را در اینجا پیش پیج امیر رضا دلاوری گرفت. بحث تعهد سپردن و خراجگزاری هم که پیش از آن طی مذاکرات طرفین پیش میآمد، از آن پس منتفی شد. This has been created with t he help of GSA Cont ent Generator DEMO.
امير رضا دلاوري
ماجرای شورش این قهرمان غاصب تاج و تخت و کشوقوسهای زندگی و اعمال او از همان زمانها طی داستان رمانمانند بهرام چوبین و به صورت روایتهایی شیرین و جذاب به خوئتاینامگها راه یافتهاست. ماجراهای بهرام چوبین و ویستهم در تاریخ ساسانی سابقه نداشته اشت؛ اینکه دو تن که مورد پذیرش ساسانیان نبودند، خود را پادشاه برحق بدانند و به نام خود سکه بزنند، به گفتهٔ دریایی: «بسیار مهم و پرمعناست، چون طی ۳۶۶ سال بهجز ساسانیان هیچکس اجازه و جرئت و توانایی آن را نداشت که به نام خود سکه ضرب کند، و این لطمهای بود به حیثیت و اعتبار ساسانیان و دودمان ساسان». بود که در میانه سده هجدهم میلادی بین سالهای ۱۷۳۶ تا ۱۷۹۶ بر سرزمین ایران پادشاهی کرد. در هر حال بسطام هم مانند بهرام، در اثر جنگها یا دسیسههایی که ما از جزئیاتشان اطلاع نداریم، مغلوب و کشته شد. با این حال اگر بخواهیم با سبک معماری این بناها آشنا شویم، باید به جزئیات معماری طاق بستان توجه کنیم. در هر حال با کشته شدن بسطام، خسرو از زیر بار منت این هر دو خویشاوند خود که او را به شاهی رسانده بودند و به همین جهت گویا پادشاه را تا حد زیادی مدیون خود میشمردند، آسوده شد.
موریکیوس به این خواسته جواب مساعد داد و وی را همچون فرزندی تحت حمایت گرفت. فتحعلیشاه که در این زمان پایههای حکومت خود را مستحکم کرده بود، بدون هیچ زحمت و درگیری اصفهان را از او پس گرفت. در مقابل، نصیبین هم به ایران تعلق گرفت. پرهیز از وقوع هرگونه تخلف و جرم و نزاع و درگیری بزرگترین چالش پیش روی کیوان کمالی در مواجهه با جامعه لجام گسیختهاست. خسرو پیش از رسیدن به شاهی، به داییهایش، ویستهم و بندوی وعدهٔ اعطای مقامات و درجات عالی در حکومت آینده داده بود. این سپاه در اثنای راه بود که بسیاری از اشراف تیسفون که هوادار بهرام محسوب میشدند، او را ترک کردند و به خسرو ملحق شدند. او میپنداشت که میتواند شاهزاده جوان را به دلخواه خود راه برد. او همهٔ جیرههای نظامی را تا یکچهارم کاهش داد و این موجب شکلگیری شورشی در شرق شد. سپس علیرغم مخالفت تعدادی از بزرگان و پس از تأمل و تردیدی طولانی، بالاخره خود را شاه خواند و به عنوان ششمین بهرام و به دست خود تاج شاهی بر سر نهاد و به نام خودش سکه زد.
عکس همسر امیر رضا دلاوری
به درخواست او، موریکیوس یک دستهٔ هزار نفری از محافظان و سربازان رومی را به عنوان محافظان شخصی برای خسرو فرستاد. یکی از علل ناکامی بهرام این بود که پس از شورش او علیه هرمزد، بیشتر بزرگان و سران و فرماندهان سپاه، دیگر با او همراهی نمیکردند؛ چه بر این باور بودند که پادشاهی و حکومت بر کشور، تنها حق خاندان ساسانی و اعضای این خاندان - به عنوان جانشینان برحق هخامنشیان و وارثان آنها - است و اشکانیان حق پادشاهی ندارند. در کرمان خان قجری در بالای کوه دختران ایستاده بود و با دوربین کشتار مردم شهر را تماشا میکرد. نادر پس از گشت و گذار در جنوب غرب ایران، کرمانشاه، نهاوند و ملایر را از دست عثمانیها خارج کرد. خسرو دو سپهسالار را به نامهای شاهین وَهمَنزادَگان که پادگوسبان غرب بود و فَرُّخان ملقب به شَهربَراز (یا شَهروَراز؛ به معنای «گراز کشور») که او را رومیزان هم میگفتند را در رأس دو لشکر به جنگ با بیزانس فرستاد. شاه صفی هنگامی که به تخت سلطنت نشست چنان خونسرد و خوابآلود و سست بود که پزشکان به شرابخواری تشویقش کردند تا مگر حس و حرارتی پیدا کند و جانی بگیرد.
Report this page